دخترحسرت
دخترحسرت

دخترحسرت

به خَط های روی دَستَم
به مو های از تَه زَدَم 
به گُلهای خُشکیده‌ی توی اُتاقَم
به جای مُشتَم روی دیوار
به فِکر هام به چِشمام
به صِدای گِرِفتم 
به ماه به سِتارَمون 
به خودِت
به جای گازَم رو دَستِت
به هَمه چی لَعنَتی، تو به هَمه چی مَدیونی..

بعضے وقتا شُماره یکـے تو گوشیت هست کــﮧ نمیتونے بهش زنگـ بزنے


دلت ـَمـ نمیـآد پاک ـش کنــے


هروقتمـ چشمت بـﮧ اِسم ـش یاعکسش میفتــﮧ دل ـت یـﮧ جورے میشـﮧ


خیلــے دردناکـِ اوטּ لحظـﮧ


میفهمے


دردناکــِ ...

دستم


به تو که نمی رسد،


فقط حریف واژه ها می شوم !


گاهی،


هوس می کنم،


تمام کاغذهای سفید روی میز را،


از نام تو پرکنم …


تنگاتنگ هم،


بی هیچ فاصله ای !


از بس،


که خالــی ام از تو …


از بس،


که تو را کـم دارم …


آخر مگرکاغذ هم،


زندگی می شود

هان چیه نگاه میکنی عاشق ندیدی حسودی میکنی بهشووون

گذاشتم منحرفت کنم به توام ربطی نداره دلم خواست گذاشتم 

مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم


ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟


ڪُجایے ؟


در چـﮧ حالے ؟


پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم


تنهـاییـت بـراے مَـטּ


غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ


هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ


تـღـو فـقـط بـخـنـد


آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم


صـداے خـنـده هـایـت را


صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را.....